اولین نون گرفتن نیکی

ساخت وبلاگ

ساعت : 12:38 | تاریخ : دوشنبه 22 مهر 1392 | نویسنده : آرزو

بازدید : مرتبه

به وب خاطرات من و فرشته هام خوش اومدید 

لطفا واسمون یادگاری بنویسید تا همیشه با خوندنش به یادتون باشم

موضوع :

ساعت : 12:51 | تاریخ : يکشنبه 17 مرداد 1395 | نویسنده : آرزو

بازدید : 20 مرتبه

یه روز هانیه با دوچرخه رفت نون بخره خیلی هم مثلا ناراضی بود که داره میره البته به ظاهر

نیکی از اون روز گیر داد که منم خودم برم نون بخرم هر چی توضیح دادم که نیکی جان تو هم اندازه اون شدی میری گوش نکرد

یه روز از بیرون میومدیم از دهنم پرید بریم نون بگیرم نیکی گریه گریه که تو برو خونه من میرم نونوایی

خلاصه که نیکی رو سرکوچه نونوایی پیاده کردم و نگاه کرد که من دنبالش نرم

وقتی حسابی دور شد دنبالش رفتم نیکی رفت نونوایی و نون گرفت و اومد بیرون

چه لحظه باشکوهی بود

اونقد حس غرور داشت که نگو و نپرس

بعد به من گفت شما با ماشین برید و من خودم میام گفتم باشه

یه کم نگاه کرد  دور و برش رو راه خونه رو پیدا نکرد

به من گفت با یه حالتی که منت سر من گذاشته امروز رو باهات میام

و با هم برگشتیم

---------------------

گذشت تا امروز که گفتم بچه ها حاضر بشید بریم نونوایی و باز هم گریه های بی امان نیکی

بهش پول دادم و نایلون که بره . پشت سرش راه افتادم اما گریه کرد که نیا

خلاصه با نگاهم بدرقه کردم و رفت . یه کم گذشت به نیکان گفتم بیا بریم دنبالش . رفتیم وسط راه دیدیم داره برمیگرده نیکان چقدر ذوق زده شد که آبجی اومد

واااای چه لحظه فوق العاده ایه وقتی بچه ات اونقدر بزرگ شده که میتونه کمکت کنه

خدایاااااا به همه کمک کن این حس رو تجربه کنن

نیکی جونم دوستت دارم

------------------نصف نون رو با دوستاش خوردن و با افتخار میگفت من خودم تنهایی رفتم خریدمخندونک
 


موضوع : نیکی

hot page...
ما را در سایت hot page دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9nikikuchulu7 بازدید : 43 تاريخ : دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت: 19:40